×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

غریبه وارد شو

× چگونه زندگی کنیم که متکی به کسی نباشیم
×

آدرس وبلاگ من

masomazarin.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/[email protected]

عشق آتشین

به جاده که نگاه ميکنم چقدر دلم براي راه رفتن تنگ ميشه ،،،کاش روزي ...با هم يه لحظه چشماتو ببند و ببين :::::من و تو باشيم ...يه جاده ي بي انتها باشه ...هوا هم باروني باشه ...اگه اينا باشه هيچ وقت خسته نميشم ...حتي تاول پاهام رو هم دوست خواهم داشت
اگر با ديگرانش بود ميلي
چرا دست مرا بشکست ليلي
تو هرگز نازنين صادق نبودي
به فکر اين دل عاشق نبودي
دل پاکي که حکم کيميا داشت
به تو دادم ولي لايق نبودي
دل غمديده درماني ندارد
سر شوريده ساماني ندارد

اگر تو درد عاشقي را مي كشيدي
تو هم زهر جدايي را به تلخي مي چشيدي
اگر چون من به مرگ ارزو ها مي رسيدي
پشيمان مي شدي از اينكه عشق را افريدي

تا وقتي كه تو هستي
تا لحظه اي كه ياد تو در خاطر من جاريست
تا زماني كه دستهاي گرمت همراه دستاي خسته اي منه
تا وقتي كه نگاهت تنها پناهگاه و تكيه گاه نگاه سرگردان منه
تا زماني كه تو همسفر جاده زندگي من هستي
تا وقتي كه شونه هاي تو امن ترين جاي دنياست براي من
من زنده هستم


اگه بگم که قول مي دم تا هميشه باهات باشم
اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم
اگه بگم توآسمون عشق من فقط تويي
اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي
اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت مي کنم
اگه بگم زندگيمو بذر بهارت مي کنم
اگه بگم ماه مني هر نفس راه مني
اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني
ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال
ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه وکال
ميشي برام ماه شباي بي سحر
ميشي برام ستاره ي راه سفر
 ولي بدون هرجا باشي يا نباشي مال مني
بدون اگه براي من هم نباشي عشق مني
براي سعادت شبا شعرامو من داد مي زنم
براي خوشبختي تو خدا رو فرياد مي زنم

جدايي را نمي خواستم خدا كرد
نمي دانم كدام ناكس دعا كرد
يار با ما بي وفايي مي كند
بي سبب از ما جدايي مي كند
شمع جانم را بشكست آن بي وفا
جايي ديگه روشنايي مي كند
مي كند با خويش و خود بيگانگي
با غريبان آشنايي مي كند
نمي دانم از اول بي وفا بود
يا كه نازش كشيدم بي وفا شد

ابرها مي گريند تا پشت پايت را خيس کنند من انتظار را حس مي کنم صبر را ياد گرفته ام حس مي کنم صبر را ياد گرفته ام از باغچه کوچکمان زير آفتاب تابستان براي روزي که اندوه آسمان از آتش عشق افروخته اش باران بياورد و دوري ها را پاک کند و مدام براي برگها بخواند که آسمان نزديک است دوباره دستهايمان را خيس کند من رهايت نمي کنم آنچه را که روزهاي بلند و  شبهاي باراني به من آموخته اند از ياد نمي برم و اين شبهاي خيس را فراموش نخواهم کرد حتي در آغوش تو ابري خواهم بود که براي دوست داشتن لبخندت مي گريد تنها دلم تنگ است که ببينمت 
خدايا هرکه با من آشنا شد
نمي دونم چرا از من جدا شد
روز اول که اومد با وفا بود
وقتي نازش کشيدم بي وفا شد

 شايد اشتباهه
ولي عاشـــقــا... دروغ مي گن
آدماي مهـــربـــونو با وفا... دروغ ميگن
اونا كه ميگن تا هميشه ديــوونـتن
بذا بي پرده بگم كه به شما... دروغ ميگن
اونا كه فدات بشم تكه كلامشون شده
به تموم آسمونا به خدا... دروغ ميگن
اونا كه با قسما ميخوان بهت بگن
تا قيامت نميـشـن ازت جدا... دروغ ميگن

باران بودم آنقدر مي باريدم تا
دشتها و رودهاي تشنه را سيراب
كنم اگرگل بودم شاخه اي از گل تقديم وجودت
مي كردم اگر اشك بودم به پايت مي گريستم و اگر
محبت بودم آهنگ دوست داشتن را برايت
مي خواندم ولي افسوس كه نه بارانم و نه گل و نه
اشك و نه محبت ولي هر چه هستم دوستت دارم

هر چي شعر عاشقونست من براي تو نوشتم
تو جهنم سوختم اما ، مي‌نوشتم تو بهشتم
اگه عاشقونه گفتم عشق تو باعث شه
اگه مردم تو بدون چه کسي باعث شه

انقدر عوض شدي كه من به جات خسته شدم
شب و روزات مث روز و شباي قديم نبود
از دس تفاوت روز و شبات خسته شدم
ديگه فرقي نداره پيشت باشم يا نباشم
تو يه بي تفاوتي ،‌ من از فضات خسته شدم
دوس داري بري ، برو ، دلت مي خواد باشي بمون
من كه از تمام حرف و تصميمات خسته شدم
انقدر صدام نكردي از خودم بدم مياد
از اين اسم مريم و نگفتنات خسته شدم
يه روزي غريبه اي ، يه روز آشنا، من از
بازي زشت غريب آشنات خسته شدم
پاييز را دوست دارم چون فصل غم است
غم را دوست دارم چون آه دل است
دل را دوست دارم چون عاشق است
عشق را دوست دارم چون نمادي است از تو

سرمايه ي عمر ادمي يک نفس است
وآن يک نفس از بهر يک هم نفس است
گر نفسي با نفسي هم نفس است
آن يک نفس از براي يک عمر بس است

بازيچه دست يار بودن عشق است
در پنجه غم شکار بودن عشق است
در محکمه اي که يار قاضي باشد
محکوم طناب دار بودن عشق است

بي تو نداي ندارم
سـوز صدايي ندارم
بيــا تا تو لــحظه بغض
سر روي شـونت بــزارم

عاشقي را شرط اول ناله و فرياد نيست
تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست
عاشقي مقدور هر عياش نيست
غم کشيدن صنعت نقاش نيست

با من بمان اي مثل يک شعر خيالي
با من غريب آشناي اين اهالي
مي خواهم از فردا برايت قصه گويم
فردا که بي تو ميشود هر روز سالي
اين جا تمام لحظه هايم سوت و کور است
بگذر براي لحظه اي از اين حوالي
اي دل صدايم کن صدايم کن صدايم
از آسمان با لهجه ي سبز شمالي
هر شب غزل مي خوانم از ديوان قلبم
هر شب غزل بر روي شاليزار شالي
تا صبح قطره قطره قطره گريه کرديم
ديشب من و اين آسمان جاي تو خالي

طنين عشق
غريب بود اگرچه با صداي تو صداي من
کسي بجز خيال تو نبود آشناي من
تو از حقيقت جنون چگونه حرف مي زني
تويي که در خيال هم نبوده اي به جاي من
نگاه کن به جاده ها به لحظه هاي پشت سر
که مانده در کوير ها هنوز جاي پاي من
تو با ستاره مي روي و آفتاب مي شوي
شب از دريچه مي وزد به حجم خواب هاي من
نمانده حرف روشني در آسمان شب مگر
ستاره اي براي تو ستاره اي براي من
بيا دوباره باز کن دريچه هاي بسته را
بيا دوباره بشکند طلسم انزواي من
طنين عشق مي شوي دوباره در صداي من

وقتي دستام خالي باشه وقتي باشم عاشق تو
غير دل چيزي ندارم که بدونم لايق تو
هر بلايي سرم اومد همه زجري که کشيدم
همه رو به جون خريدم ولي از تو نبريدم
هرجا بودم با تو بودم هرجا رفتم تورو ديدم
تو سبک شدن تو رويا همه جا به تو رسيدم
اگه احساسمو کشتي اگه از ياد منو بردي
اگه رفتي بي تفاوت به غريبه سرسپردي
بدون اينو که دل من شده جادو به طلسمت
يکي هست اين ور دنيا که تو يادش مونده اسمت

ببين چگونه بخوانم كه دل بسوزد پاك
بگو چگونه بگويم ز باغ خون بر خاك
بگو چگونه بسوزم چگونه آتش قلبم را
به ياد آن‌همه خون شعله خياباني
به ياد اينهمه گلهاي سرخ زنداني
به چهار جانب اين دشت خون برافروزم

شبي غمگين شبي باراني و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت ديدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من مي گفت تنهايي غريب است
ببين با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستي ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبي به پا کرد
و او هرگز شکستم را نفهميد
اگر چه تا ته دنيا صدا کرد

خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد
گريه كنم يا نكنم آخر ماجرا رسيد
گريه كنم يا نكنم قصه به انتها رسيد
تو ميروي و آينه پر مي‏شود از بي‏ كسي
از من سفر ميكني و به مرگ قصه مي‏رسي
ببين كه آب مي‏شود قطره به قطره قلب من
مرگ من و قصه ماست فاجعه جدا شدن

اگر بهترين دوست نيستي اقلا بهترين دشمنم باش . اگه غمخوارم نيستي اقلا بزرگترين غمم باش . هرچه هستي هميشه بهترين باش جون بهترينها هميشه در ياد خواهند ماند . پس در بدترين خاطراتم بهترين باش
اين روزا اي گلکم
خيلي بهونه گير شدي
نکنه مي خواي بگي
از من ديگه  تو سير شدي
تو خودت خوب مي دوني
که من چقدر دوستت دارم
اگه تنهام بزاري به خدا کم ميارم
تو مثل نور اميدي  توي زندگي من
که اگه بري ميميره بعد تو اين روح و تن
مگه تو قول ندادي هميشه  با من بموني
پس چرا من رو زمين و تو روي آسموني
گلکم دارو ندار من توئي
تو خودت اينو که بهتر مي دوني
اما از وقتي که اينو فهميدي
پر کشيده از نگات مهربوني

اومدي بشکني بشکن
 از من ساده چي مونده
 قبل تو هر کي بوده
 تموم تار و پود سوزونده
دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س
آسمون سينه ما ، خيلي وقته بي ستاره س
هميني که باقي مونده ، واسه دلخوشي تو بشکن
تيکه تيکه هامو بردن ، آخرينشم تـــو بکن
نميخوام بگذره عمري ، خسته شي واسه فريبم
يقتو نميگيره هيچکس ، آخه من اينجا غريبم
بزنو برو عزيـزم ، مثل هر کس که زد و بـرد
طفلي اين دل که هميــشه ، به گناه ديگرون مــــــــرد

دوشنبه 19 آذر 1391 - 12:37:01 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


6 راار برای شاد نگه داشتن زندگی زناشویی


یک اتفاق نادر و منحصر به فرد+تصاویر


نشان. نشانت را نشانش بده !


داستان الاغ دم بریده


حکایات و لطایف ملا نصرالدین و خرش


خبر جدید ازدواج رهبر جوان کره شمالی با عکس همسر رهبر کره شمالی


ایاکره شمالی واردجنگ خواهد شد


یکی بود یکی نبود


زندگی نامه حسین پناهیان


بهلول دانا


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

222180 بازدید

21 بازدید امروز

93 بازدید دیروز

531 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements