او که مادیات برایش بی ارزش بود؛ تنها برای معاش خود در قبال پند و اندرز حکمت آمیزی که به مردم می داد به قرص نانی بسنده می کرد. از این رو او را فیلسوف گدا نیز می گویند. دیوژن (دیوجانس کلبی) دارای طنزی گزنده و بی اعتنا به مقامهای دنیوی و افتخارات زمانه بود.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
اسکندر کبیر به دیدار دیوژن رفت که در زیر آفتاب لمیده بود و گفت وگوی جالبی میان آن دو فاتح بزرگ - یک فاتحی که در پی تسخیر دنیایی بود و دیگری بر آن بود که بر روح خویش تسلط یابد- در گرفت.
دیوژن: ?ای سردار بزرگ، بزرگ ترین آرزوی تو اکنون چیست؟?
اسکندر: ?یونان را به زیر فرمان بیاورم.?
دیوژن: ?پس از آن؟?
اسکندر: ?آسیای صغیر را تسخیر کنم.?
دیوژن: ?و پس از آن؟?
اسکندر: ?به استراحت بپردازدم و لذت ببرم.?
دیوژن: ?چرا هم اکنون استراحت نمی کنی و لذت نمی بری؟!?
می گویند اسکندر از نصیحت دیوژن اظهار امتنان کرد و پرسید: ?آیا خدمتی از من بر می آید که در حق تو به جا آورم؟?
- ?آری. خواهش می کنم سایه خود را که میان من و نور خورشید حایل است، از سرم کم کنید!?
اسکندر از این سخن به خنده افتاد و گفت: ?اگر من اسکندر نبودم، دلم می خواست دیوژن باشم نه کس دیگر.?
بیم و هراس را در دل دیوژن هیچ راه نبود، گفت: ?اگر من دیوژن نبودم دلم می خواست هر کس دیگر باشم غیر از اسکندر!?
روزی به هنگام دوره گردی اسیر دزدان دریایی شد. چون او را به بازار برده فروشان بردند و کسی به خریدش آمد او رو به خریدار کرد و گفت: ?ای غلام بیا آقایی بخر!?
می گویند دزدان دریایی از این حرف به قدری خوششان آمد که بند از پای او برداشتند و او را به خانه بردند.
دیوژن مدتی معلم آنها بود و اظهار می داشت: ?برای من چه تفاوت می کند که معلم راهزنان دریایی باشم یا دزدان اجتماعی.? و سرانجام در ازای دانش او آزادی اش را به او بخشیدند.
دیوژن به آتن بازگشت و سالی چند به سکه زدن (سکه نوین) فلسفه کلبی پرداخت و چنین می نمود که باد سرسخت و هوای خشمگین با او سر سازگاری دارند زیرا هشتاد و نه سال زندگی کرد.
می گویند دیوژن همان روز دیده از جهان فرو بست که اسکندر از دنیا رفت!
در افسانه آمده است که در موقع عبور از رودخانه استیکس دیوژن و اسکندر به هم رسیدند.
پس از سلام و علیک اسکندر گفت: ?خوب ما باز به هم رسیدیم... دو تن فاتح و غلام?.
دیوژن جواب داد: ?آری ما به هم رسیدیم. دیوژن فاتح و اسکندر غلام! تو غلام شهوات خویش بودی و من آقای خود بودم.? و در پایان چون به راه جاویدانی گام نهادند این دیوژن بود که ره می نمود، نه اسکندر.
6 راار برای شاد نگه داشتن زندگی زناشویی
یک اتفاق نادر و منحصر به فرد+تصاویر
حکایات و لطایف ملا نصرالدین و خرش
خبر جدید ازدواج رهبر جوان کره شمالی با عکس همسر رهبر کره شمالی
222672 بازدید
42 بازدید امروز
105 بازدید دیروز
240 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian